اگر قبول کنیم که تمام جریان حرکت تاریخ بشر، معارضۂ حق و باطل است و درگیری نور و ظلمت و مقابله ایمان و کفر و مبارزه خیر و شر، باید بپذیریم که تاریخ حیات بشر و حیات تاریخی انسان، صحنه و میدان وسیعی برای یک جنگ مداوم و بی وقفه است که در یک طرف، حق و نور ایمان و خیر و صلاح قرار دارد با همه سلاح و امکانات و صف بندی و تدارکات و تجهیزات و در طرف دیگر، باطل و کفر و شرک و شر و فساد، با تمام ابزارها و اسلحه و تدابیر جنگی. هر طرف با تمام قوا می کوشد خود را مجهزتر و آماده تر سازد و از هر ضعف و زبونی طرف دیگر درست در سر بزنگاه استفاده کند. یک طرف از فطرت و صفا و پاکدلی و ایمان و گذشت افراد خود مدد می جوید و طرف دیگر، از غرایز و شهوات تزویر و خودخواهی لشکریانش. این طرف به سرشت پاک و درک و دریافت درست فطری نفرات خود متکی است و آن طرف به زرنگی و نابکاری و هرزگی خدم و حشم خود پشت گرم. این طرف به طور مداوم می کوشد ایمان و علم و تیزبینی و دقت و ظرافت را در انسانها تقویت کند و آن طرف تلاش همیشگی دارد تا بی ایمانی و نادانی و نفهمی و بی توجهی را دامن بزند.
 
اگر چنین جبهه بندی در میان دو نیروی مبارز و معارض، در تمام ساحت وجود انسان حقیقت دارد، باید ببینم که برخورد این دو جبهه با مسئله «مادری» چگونه است. قاعدتا دشمن بشریت برای اینکه لطمه ای کاری به انسان و ارزشهای او بزند، یکی از نقاط حساس را، نقطه مادری انتخاب می کند، زیرا اگر بتواند در این نقطه خرابکاری بکند و ضربه درستی وارد آورد، لطمات سنگینی به جبهه دشمنش می زند. بدون شک برای رسیدن به این هدف، قدم اول آن است که ارزش و اهمیت نقش مادری را نفی و انکار کند.
 
یک نگاه سرسری نشان میدهد که بر خلاف ما که در معارف دینی و ادبی و اخلاقی خود تا این اندازه در وصف ارزش و اهمیت مادر مطلب گفته ایم، در ادبیات معاصر غربی ها نمی توان هیچ اثر و نشانه ای در این زمینه یافت. بلکه برعکس به انواع و اقسام بیانها چنین القا می شود که بچه دار شدن و مادری کردن برای زن، باعث دردسر و بدبختی و زحمت و مکافات است و زنان باید حتی المقدور خود را از این بدبختی نجات بدهند.
 
در فرهنگ دینی ما احادیثی آمده است که وقتی زنی حامله وضع حمل می کند، ثواب شهید را می برد، اما در غرب سقط جنین به عنوان یک حق شناخته می شود و بابت به دست آوردن این «حق» مبارزات اجتماعی و سیاسی فراوانی به عمل می آید و این جنایت و آدم کشی آشکار را، راه حل مناسبی برای آزادی و آسودگی خود می دانند.
 
شیر دادن بچه برای مادر، یکی از بزرگترین لذت ها و نعمتهاست، اما غربی ها چنان تبلیغات پردامنه و مفصل و حساب شده ای کرده اند که امروز اگر پزشکی بخواهد به مادری بفهماند که شیر مادر سالم تر از شیر خشک است، باید ساعت ها با دلیل و برهان حرف بزند و استدلال کند.
 
ما برای مادربزرگهایمان ارزش و اعتبار خاصی قائل هستیم، زیرا اینان، در جوانی رنج مادری کشیده اند و مهر مادرانه خود را نثار فرزندانشان کرده اند. به این سبب ما، آنان را با عشق و احترام و مکرمت یاد میکنیم و پاس شان میداریم، اما غربی ها عموما پیرزنان را رها می کنند تا در تنهایی و بی کسی یا به جنون کشیده شوند و یا درمانده و عاجز، آخرین روزهای حیات را در سخت ترین شرایط بگذارنند. امروز در غرب این یک واقعه عادی است که جوانی از دست مادر پیرش فرار کند و به سوی زندگی خود برود و او را با وقاحت و وحشیگری تنها بگذارد. بهترین شرایط را پیرزنان ساکن «پیرخانه»ها دارند که تازه جایی برای در انتظار مرگ بودن است.
 
این بی عاطفگی و بی رحمی تنها نسبت به پیرزنان نیست و در مورد پیرمردان و دیگران نیز اجرا می شود. جوامع غربی بی عاطفه و بی مهر و خشن اند و افراد به یکدیگر محبت و صفا ندارند. به این سبب حکایت عشق، اگر چه محدود در یک رابطه خاص عشق جنسی برای آنها تا این اندازه عظیم و فوق العاده است. از سوی دیگر، در آن جوامع خشونت و بی رحمی، در ابعاد حیرت آوری وجود دارد. قتل و کشتارهای فجیع و عجیب، حوادث حیرت افزا، رفتارهای به شدت خشن، انتقام های فوق العاده سخت خشونت آمیز و خلاصه انواع و اقسام پدیده هایی که نشان از روح بی عاطفه و قساوت قلب و خشونت و خودخواهی غربی دارد، به دلیل آن است که آنها علاوه بر این که در جریان یک تبلیغات اجتماعی حساب شده گرفتار شده اند، در کودکی هم هرگز طعم شیرین آغوش مادر و مزه نگاه گرم و محبت آمیز و دست مهرآفرین او را نچشیده اند.
 
بچه ای که پس از تولد، شیر خشک خورده و از گرمای آغوش مادر محروم بوده و در تختخواب خود تنها خوابیده و همیشه با اسباب بازی های خودش بازی کرده و بعد هم که یکی دوساله شده، در مهد کودکها به سر برده است، از مادر فقط یک چهره خسته از کار روزانه و خواب آلوده می شناسد و با تعطیلات آخر هفته را با گشت و گذاری در پارک یا... با او می گذراند.
 
وقتی کودکی این گونه بزرگ می شود، از مهر و محبت و علاقه و عشق و انسانیت و فداکاری و گذشت چه می داند؟ او به غیر از این که همه وجود و با تک تک سلول های خود لحظه لحظه عمرش آموخته است که باید خودش - و فقط خودش - گلیمش را از آب بیرون بکشد و تنها به فکر منافع و نیازها و خواسته های خود باشد، آیا آموزش دیگری هم دیده است؟ آیا از چنین موجود مهر و ملاطفت ندیده می توان انتظار گذشت و فداکاری داشت؟
 
هنوز، از طلاق و بچه‌های نامشروع و کودکان بی سرپرست و نوجوانان از خانه فرار کرده و بزهکاران و انواع دیگر - که هر کدام هم میلیون میلیون آمار دارند - سخنی نگفته ایم. این چنین است که باید با چشمی واقع بین نگاه کرد. جالب اینجاست که حتی نویسندگانشان هم آن را «قلعه حیوانات» می دانند و خود را هم شأن «کرگدن» می شناسند و تکامل یافته میمون می دانند.
عموما در کارتونهای تلویزیونی برای بچه ها، قهرمان داستان، مادرش را گم کرده است. این موضوع علاوه بر پیام خفاض سیاسی، یک لطیفه اجتماعی هم دارد و آن اینکه جوامع غربی، واقعا مادر خود را گم کرده اند و برنامه ریزان آنها با همه توان، به نقش مادری هجوم آورده اند تا از یک جامعه انسانی، یک توده وحشی حیوانی بسازند که بیشتر قابل بهره برداری و سودآوری باشد.
 
منبع: دخترانه، مهدی نیک خو، مؤسسه بوستان کتاب،چاپ اول،قم 1393